انجمن ضد زنان شلوغ
حکایات و داستانها ی زیبا و پند آموز برای زنان و دختران
درباره وبلاگ


به وبلاگ خودتان خوش آمدید دوستتان دارم . نظر بدهید و مرا یاری کنید این وبلاگ برای شماست و بدور از ابتذال و تصاویر مستهجن و بد آموزی های رایج است .بخاطر خودتان هم شده مرا راهنما باشید با تشکر
نويسندگان
دو شنبه 19 خرداد 1393برچسب:وفا, :: 9:21 ::  نويسنده : پورباقر مهنه
محبت ره به دل دادن صفای سینه می خواهد به یاد یکدیگر بودن دلی بی کینه می خواهد اگر دورم زدیدارت دلیل بی وفایی نیست وفا آن است که نامت را همیشه بر زبان دارم
سه شنبه 13 تير 1391برچسب:وفا, :: 9:24 ::  نويسنده : پورباقر مهنه

داستان زن بی وفا

حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.

زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:

شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.

وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.
من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.

با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.

اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!

حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.

در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود…
دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:شاه پریون,قصر,باغ,وفا,سیب, :: 13:7 ::  نويسنده : پورباقر مهنه

کی میگه بین دوتا نی یکیشون شکر نداره؟

نه عزیزم برا بابا دختر و پسر نداره

دخترا سیب گلابن مثل برفن مثل آبن

برف جاده گل و خاکه آب چشمه اما پاکه

دخترا شاخ نباتن چشمه ی آب حیاتن

اجر حافظ که میگن شمس حقه، شاخ نباته

چشمه ی آب حیات تو کوچه نیست تو ظلماته

ظلمات طرح یه پرده است مثل پرچین مثل نرده است

آب که بی پرده میشه دریای شوره

آب روشن توی چشمه است توی یک تنگ بلوره

یه روزی یکی میاد که مرکبش اسب سپیده

رو لباش سرخی شرمه تو چشاش برق امیده

زین اسبش نقره کوبه چکمه هاش رنگ غروبه

ساده و سبک حنونه سر گرونه

عاشق دختر شاه پریونه

عاشق دختر شاه پریون که تو سیبه

مثل دریا بی قراره مثل صحرا بی نصیبه

جماعت یه دل دارم قصر طلا خونه ی شهرش

صد باغ توی ده مهر و وفا نیمه ی مهرش

جماعت یه سیب می خوام جهیزیش زلف کمندش

مکنتش دامن پاکش ثروتش بخت بلندش

سیب گندیده نمی خوام ده نمی خوام صد نمی خوام

جماعت یه دونه می خوام اما سیب بد نمی خوام.

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 37
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 763
بازدید کل : 55267
تعداد مطالب : 492
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


---------------------------------------------------------------- ----------------------------------------------- <-Text1->
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت