- آقای دکتر! شما را در حرفة خودتان به عنوان یک آدم موفق میشناسند. میخواهمبدانم شما به عنوان یک آدم موفق، موفقیت را چطور تعریف میکنید.
رسم بر این است که دیگران به آدم بگویند موفق. یعنی موفقیت، به نوعی، تأییددیگران است. وقتی مردم با حرفها، حرکات یا حتی نگاهشان تو را تأیید کنند، حس خوبیبه تو دست میدهد و خودباوریات بیشتر میشود. اما نکتة مهم این است که موفقیت یکامر نسبی است. یعنی ممکن است شما نسبت به یک نفر موفق باشید و نسبت به یک نفر دیگر،ناموفق. ضمن این که هر آدمی ممکن است در بخشی از زندگیاش موفق باشد و در بخشیدیگر، ناموفق.
- به هر حال، دیگران به شما میگویند موفق. من میخواهم بدانم شما به نظرخودتان هم آدم موفقی هستید یا نه؟
در حرفهام بله. کارهای خوب، کم نداشتهام. البته کارهای اشتباه هم در پروندهامهست اما در مجموع موفقام. من کارم را دوست دارم و حس میکنم بیمارانم هم از کار منرضایت دارند.
- با این حساب، شما رضایت شغلی دارید. چطور میشود به این رضایترسید؟
لذت بردن از کار مهم است، مسائل اقتصادی هم همینطور و... راستش، من معتقدم هرچه کار آدم سختتر باشد، باید دستمزد بیشتری به او داد. اما این در دنیای عادلانهمعنا پیدا میکند و دنیا جای عادلانهای نیست. این چیزی است که جوانترها خیلی دیرمیفهمند و البته خیلی مهم است که بالاخره بفهمند دنیا جای عادلانهای نیست.
- یعنی چه؟ یعنی باید با آن کنار بیاییم؟
نه، باید سعی کنیم با کمک و همدلی یکدیگر، تا آنجا که میتوانیم، دنیامان راعادلانهتر بسازیم، اما دنیا به خودی خود جای عادلانهای نیست.
- شما از نظر اقتصادی هم موفقاید؛ مگر نه؟
نه، من چندان پولدار نیستم. یعنی اگر بخواهم خودم را با بقیه مقایسه کنم و اگرشما بخواهید موفقیت را صرفا اقتصادی تفسیر کنید، من آدم چندان موفقی به حسابنمیآیم.
- پول درآوردن چقدر مهم است؟ میخواهم بدانم موفقیت اقتصادی تا چه حد میتوانددر موفق بودن یک فرد نقش داشته باشد؟
این به خود آدم بستگی دارد. بعضیها فقط به خاطر پول میروند دنبال یک حرفه، درحالی که پول برای خرج کردن است. من شخصا نمیدانم توی این دنیا با 20 میلیون تومانچه کاری میشود کرد که با 10 میلیون تومان نمیشود؟
اگر ما به نیازهای خودمان واقعبینانه نگاه کنیم، دنبال پول نمیرویم. اما وقتیشرایط امن نباشد، آدم همیشه نگران آینده است و مدام پول جمع میکند. برای بعضیهاهم پول مفهوم دیگری پیدا میکند؛ مثلا آنها پول را به خاطر قدرت میخواهند. اینآدمها هم فکر نمیکنم که بتوانند از زندگیشان لذت ببرند چون در مسابقهایمیافتند که همیشه عدة زیادی از آنها جلوترند و همیشه باید افسوس بخورند. به نظرمن آدم باید به اندازهای دارایی داشته باشد که آبرومندانه زندگی کند و بچههای اومثل بقیة بچهها باشند.
یعنی اینکه بچة آدم اگر کفش و لباس گرانقیمت داشته باشد، به نفع خودش نیست. ماباید همانقدر به بچهمان پول توجیبی بدهیم که همکلاسیها و همسنوسالهاي اومیگیرند. اینطوری او میتواند به یک گروه تعلق خاطر پیدا کند. ما با زیاد پولدادن یا خریدن لباسهای آنچنانی و وسایل گرانقیمت برای بچهمان، بین او و همسالانشفاصله میاندازیم.
- شما خودتان در تربیت فرزندانتان موفق بودهاید؟
میگویند کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد. راستش من همیشه دوست داشتم بابچههایم زیاد بازی کنم و هیچوقت نتوانستم. همیشه همسرم این کار را کرد. من الانهم همیشه به مراجعانم توصیه میکنم با بچههایشان بازی کنند، چون شغل بچه قبل ازمدرسه، بازی است. البته بچههای من خیلی خوب بزرگ شدند و من راضیام ولی اعترافمیکنم که این، کار همسرم بود؛ نه من.
|